وبلاگ حرفه و فن
حرفه و فن
برچسب:, :: :: نويسنده : قاسمی



با اجرای این پروژه هم میزان خون موجود برای انتقال افزایش می یابد و هم از انتقال گروه خون اشتباهی به بیماران، که ممکن است جان آنان را به خطر بیندازد، جلوگیری می شود.
دانشمندان می گویند موفق به کشف راه ساده ای برای تبدیل گروه های خون شده اند. این کشف می تواند به رفع مشکل کمبود عرضه خون در سراسر جهان کمک کند.
به گزارش جهان، دانشمندان آنزیمی را شناسایی کرده اند که می تواند خون از گروه o تولید کند. این خون را می توان به کسانی که دارای گروه های دیگر خونی هستند، انتقال داد.
تاکنون مشکل این بوده که این گروه خون، همیشه برای استفاده کسانی که به آن نیاز مبرم دارند، فراهم نبوده است. اکنون یک تیم بین المللی از دانشمندان می گویند راه تبدیل گروه های خون از نوع B و A نیز A B به گروه O را پیدا کرده اند.
پروفسور مارتین اولسون از بیمارستان دانشگاهی لاند در سوئد که یکی از کسانی است که بر روی این پروژه کار می کند، می گوید هزینه تکنیک تبدیل گروه خون، چندان زیاد نیست و این پروسه در درجه حرارت اتاق، حدود یک ساعت طول می کشد. با اجرای این پروژه هم میزان خون موجود برای انتقال افزایش می یابد و هم از انتقال گروه خون اشتباهی به بیماران، که ممکن است جان آنان را به خطر بیندازد، جلوگیری می شود.
البته دانشمندان خاطرنشان می سازند قبل از اینکه این تکنیک در بیمارستان ها استفاده شود، باید آزمایشات بالینی بر روی آن صورت گیرد. استفاده از آنزیم ها برای تبدیل گروه خون از مدت ها پیش مد نظر بوده، ولی به علت ناکافی و ناسازگاری آنزیم های در دسترس، تکنیک مورد بحث علمی به نظر نمی رسد؛ اما اکنون دانشمندان می گویند آنزیم هایی که اخیراً کشف شده ممکن است نهایتاً باعث رفع این مشکل شود.




برچسب:, :: :: نويسنده : قاسمی




كتاب حرفه وفن در كنار ساير كتب بدون شك سعي در پرورش و شكوفايي استعدادها ي علمي و افزايش خلاقيت دانش آموزان دارد.

هدف ‍مؤلفان اين كتاب ايجاد هماهنگي ميان مغز با دست، چشم و ساير اعضاي بدن از طريق انجام فعاليت هاي عملي مي باشد. دانش آموزان با انجام فعاليت هاي عملي و كارهاي گروهي با حضوردرجمع دوستان و همكلاسي ها با نظرهاي مختلفي آشنا مي شوند .اين عمل باعث تقويت روحيه ي اجتماعي وافزايش اعتماد به نفس آنان مي گردد.

اين كتاب به شناخت دانش آموزان با حرف و مشاغل مختلف كمك مي كند . مطمئنا ًاگر آموزش اين درس به درستي و با فراهم شدن امكانات همراه باشد،مهارت هاي زندگي دانش آموزان افزايش چشم گيري خواهد داشت. در حال حاضر متآسفانه بدليل عدم توجه به امكانات كارگاهي و فقدان كارگاه در اكثر مدارس كشور، راه هاي حصول به نتيجه مطلوب تا حدود زيادي كاهش يافته است. لذا از تمام مسئولين و دست اندركاران نظام آموزشي استدعا داريم به اين مشكل توجه بيشتري داشته باشند تا راه رسيدن به اهداف مولفان كتاب با تلاش و همكاري دبيران محترم حرفه وفن سهل و آسان گردد.

در حال حاضر اكثر همكاران حرفه و فن بدليل عدم وجود كارگاه و وسايل و تجهيزات كارگاهي ، دانش آموزان را مجبور ميكنند تا نسبت به تهيه وسايل از خارج مدرسه اقدام كنند. اين روند نه تنها كمكي به فرايند آموزش نميكند، بلكه منجر به عدم رضايت والدين وعدم يادگيري فرا گيران خواهد شد.لذا ما دبيران حرفه و فن معتقد هستيم تا شرايط فوق فراهم نشود ،اهميت و ضرورت اين درس در هاله ي ازابهام باقي خواهد ماند و پيشرفتي موثرو مناسب حاصل نخواهد شد. .به اميد رشد و توسعه و بالندگي ايراني آبادتر...

 
برچسب:, :: :: نويسنده : قاسمی

فناوري نانو چيست؟

برگرفته از سایتwww.nano.ir

فناوري‌نانو واژه‌اي است كلي كه به تمام فناوري‌هاي پيشرفته در عرصه كار با مقياس نانو اطلاق مي‌شود. معمولاً منظور از مقياس نانوابعادي در حدود 1nm تا 100nm مي‌باشد. (1 نانومتر يک ميليارديم متر است).
اولين جرقه فناوري نانو (البته در آن زمان هنوز به اين نام شناخته نشده بود) در سال 1959 زده شد. در اين سال ريچارد فاينمن طي يك سخنراني با عنوان «فضاي زيادي در سطوح پايين وجود دارد» ايده فناوري نانو را مطرح ساخت. وي اين نظريه را ارائه داد كه در آينده‌اي نزديك مي‌توانيم مولكول‌ها و اتم‌ها را به صورت مسقيم دستكاري كنيم.
واژه فناوري نانو اولين بار توسط نوريوتاينگوچي استاد دانشگاه علوم توكيو در سال 1974 بر زبانها جاري شد. او اين واژه را براي توصيف ساخت مواد (وسايل) دقيقي كه تلورانس ابعادي آنها در حد نانومتر مي‌باشد، به كار برد. در سال 1986 اين واژه توسط كي اريك دركسلر در کتابي تحت عنوان : «موتور آفرينش: آغاز دوران فناوري‌نانو»بازآفريني و تعريف مجدد شد. وي اين واژه را به شكل عميق‌تري در رساله دكتراي خود مورد بررسي قرار داده و بعدها آنرا در کتابي تحت عنوان «نانوسيستم‌ها ماشين‌هاي مولكولي چگونگي ساخت و محاسبات آنها» توسعه داد.

برچسب:, :: :: نويسنده : قاسمی

قابل توجه معلمان و استادان گرامی

داستاني بسيار زيبا و واقعي

در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به يک اندازه دوست دارد و فرقى بين آنها قائل نيست. البته او دروغ مي گفت و چنين چيزى امکان نداشت. مخصوصاً اين که پسر کوچکى در رديف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نيز دانش آموز همين کلاس بود. هميشه لباس هاى کثيف به تن داشت، با بچه هاى ديگر نمي جوشيد و به درسش هم نمي رسيد. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسيار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد. امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور مي يافت، خانم تامپسون تصميم گرفت به پرونده تحصيلى سال هاى قبل او نگاهى بياندازد تا شايد به علّت درس نخواندن او پي ببرد و بتواند کمکش کند. معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکاليفش را خيلى خوب انجام مي دهد و رفتار خوبى دارد. "رضايت کامل". معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسيهايش دوستش دارند ولى او به خاطر بيمارى درمان ناپذير مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است. معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسيار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن مي کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرايط محيطى او در خانه تغيير نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد. معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمي دهد. دوستان زيادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش مي برد. خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از اين که دير به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدايايى براى او آوردند. هداياى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زيبا و نوارهاى رنگارنگ پيچيده شده بود، بجز هديه تدى که داخل يک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هديه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد يک دستبند کهنه که چند نگينش افتاده بود و يک شيشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. اين امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعريف از زيبايى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نيز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بيرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را مي داديد. خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشينش رفت و براى دقايقى طولانى گريه کرد. از آن روز به بعد، او آدم ديگرى شد و در کنار تدريس خواندن، نوشتن، رياضيات و علوم، به آموزش "زندگي" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ويژه اى نيز به تدى مي کرد. پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بيشتر تشويق مي کرد او هم سريعتر پاسخ مي داد. به سرعت او يکى از با هوش ترين بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به يک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترين دانش آموزش شده بود. يکسال بعد، خانم تامپسون يادداشتى از تدى دريافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترين معلّمى هستيد که من در عمرم داشته ام. شش سال بعد، يادداشت ديگرى از تدى به خانم تامپسون رسيد. او نوشته بود که دبيرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترين معلمى هستيد که در تمام عمرم داشته ام. چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه ديگرى دريافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصيل مي شود. باز هم تأکيد کرده بود که خانم تامپسون بهترين معلم دوران زندگيش بوده است. چهار سال ديگر هم گذشت و باز نامه اى ديگر رسيد. اين بار تدى توضيح داده بود که پس از دريافت ليسانس تصميم گرفته به تحصيل ادامه دهد و اين کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترين و بهترين معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا اين بار، نام تدى در پايان نامه کمى طولاني تر شده بود: دکتر تئودور استودارد. ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه ديگرى رسيد. تدى در اين نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و مي خواهند با هم ازدواج کنند. او توضيح داده بود که پدرش چند سال پيش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کليسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته مي شود بنشيند. خانم تامپسون بدون معطلى پذيرفت و حدس بزنيد چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگين ها به دست کرد و علاوه بر آن، يک شيشه از همان عطرى که تدى برايش آورده بود خريد و روز عروسى به خودش زد. تدى وقتى در کليسا خانم تامپسون را ديد او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از اين که به من اعتماد کرديد از شما متشکرم. به خاطر اين که باعث شديد من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر اين که به من نشان داديد که مي توانم تغيير کنم از شما متشکرم. خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه مي کنى. اين تو بودى که به من آموختى که مي توانم تغيير کنم. من قبل از آن روزى که تو بيرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدريس کنم. بد نيست بدانيد که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آيوا يك استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى اين دانشگاه نيز به نام او نامگذارى شده است !

همين امروز گرمابخش قلب يک نفر شويد... و مطمئن باشيد که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت...

 

برچسب:, :: :: نويسنده : قاسمی
درباره وبلاگ

به نام خالق هستی .به وبلاگ من خوش آمدید.این وبلاگ توسط قاسمی دبیر حرفه وفن طراحی گردیده است.اميد است همکاران، دوستان و دانش آموزان عزيز با نظرات و پيشنهادات سازنده خود،در هر چه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ مرا ياري نمايند.
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 58
بازدید کل : 574358
تعداد مطالب : 445
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1