تعريف سيستم :
تعاريف زيادي براي سيستم ارائه شده است که يکي از دلايل اين تنوع ، ديدگاه و نوع سيستمهاي مورد مطالعه توسط ارائه کننده تعريف است .
1. سيستم ، مجموعه اي از اجزاء است که در يک رابطه منظم با يکديگر فعاليت مي کنند .
2. سيستم ، مجموعه اي از اجزاء مرتبط است که در راستاي دستيابي به مأموريت خاصي ، نوع و نحوه ارتباط بين آنها بوجود آمده باشد .
3. سيستم ، مجموعه اي است از متغيرها که بوسيله يک ناظر (Observer) انتخاب شده اند . اين متغيرها ممکن است اجزاء يک ماشين پيچيده ، يک ارگانيسم يا يک موسسه اجتماعي باشند .
طبق تعريف فوق که توسط اشبي در سال 1960 ارائه شده ، سه موضوع متفاوت وجود دارد :
· يک واقعيت (شئ مشاهده شده )
· يک برداشت (درک) از واقعيت
· يک بيان (نمايش) از برداشت صورت گرفته
اشبي ، اولي را Machine ، دومي را System و سومي را Model مي ناميد .
4. سيستم ، بخشي از جهان واقعي است که ما انتخاب و آنرا در ذهن خود به منظور در نظر گرفتن و بحث و بررسي تغييرات مختلفي که تحت شرايط متفاوت ممکن است در آن رخ دهد ، از بقيه جهان جدا مي کنيم . ( اين تعريف از J.W. Gibbs است)
5. تعريف راسل ايکاف از سيستم :
سيستم مجموعه اي از دو يا چند عنصر(element) است که سه شرط زير را داشته باشد :
· هر عنصر سيستم بر رفتار و يا ويژگيهاي کل(whole) سيستم ، موثر است .
به عنوان مثال رفتار اجزايي از بدن انسان مثل قلب و مغز و شش مي توانند عملکرد و ويژگيهاي بدن انسان را به عنوان يک کل تحت تاثير قرار دهند .
· بين عناصر سيستم از نظر رفتاري و نوع تاثير بر کل سيستم ، وابستگي متقابل وجود دارد .
يعني نحوه رفتار هر عنصر و نيز نحوه تاثير هر عنصر بر کل سيستم ، بستگي به چگونگي رفتار حداقل يک عنصر ديگر از سيستم دارد . به عنوان مثال در بدن انسان ، نحوه رفتار چشم بستگي به نحوه رفتار مغز دارد .
· هر زير مجموعه اي از عناصر تشکيل شود ، بر رفتار کل سيستم موثر است و اين تاثير بستگي به حداقل يک زير مجموعه ديگر از سيستم دارد . به عبارت ديگر اجزاي يک سيستم چنان به هم مرتبط اند که هيچ زير گروه مستقلي از آنها نمي توان تشکيل داد .
تعريف فوق ، يکي از تعاريف عميق و دقيق سيستم است که درک آن نياز به تعمق دارد . نتايجي که از تعريف فوق در مورد سيستم مي توان گرفت :
1. هر سيستم ، يک کل است که نمي توان آنرا به اجزاء مستقل تقسيم نمود .
2. هر جزء سيستم ، ويژگيهايي دارد که اگر از سيستم جدا شود ، آنها را از دست مي دهد . به عنوان مثال چشم به عنوان جزئي از سيستم بدن انسان ، اگر از بدن جدا باشد ، نخواهد ديد .
3. هر سيستم ، ويژگيهايي دارد که در هيچ يک از اجزاء ، بطور مستقل وجود ندارد . به عنوان مثال ، انسان به عنوان يک سيستم مي تواند بخواند و بنويسد که هيچ يک از اجزاء بدن ، به تنهايي قادر به اين کار نيستند .
4. وقتي سيستم به اجزاء مستقلي تقسيم شود ، برخي از ويژگيهاي ضروري خود را از دست مي دهد .
5. اگر اجزاء يک موجوديت (entity) با يکديگر تعامل نداشته باشند ، تشکيل يک مجموعه مي دهند نه يک سيستم . به عبارت ديگر ، مشخصه مهم يک سيستم ، تعامل و ارتباط است و ويژگيهاي اصلي سيستم از تعامل اجزاء بدست مي آيد نه از رفتار مستقل اجزاء . به عنوان مثال اگر قطعات يک خودرو را به صورت منفک در يک مکان کنار يکديگر قرار دهيم ، تشکيل خودرو نخواهند داد .
ü بازخور( Feedback )